<$BlogRSDUrl$>

Wednesday, March 31

:::

مابین ازل و ابد (2)

صرف ضمائر مفرد
در سه زمان
مابین ازل و ابد
یا
خیال محال



من او را تو کردم
ولی کجا توانم
تو را او کنم

من خود
زمانی تو بودم
لاکن
هیچگاه
- او -

:::



Saturday, March 27

:::

من و تو ، درخت و بارون

من باهارم تو زمين
من زمين ام تو درخت
من درخت ام تو باهار -
ناز انگشتای بارون تو باغ ام می کنه

تو بزرگی مث شب.
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی مث شب.

خود مهتابی تو اصلا، خود مهتابی تو.
تازه، وقتی بره مهتاب و هنوز
شب تنها
باید
راه دوری رو بره تا دم دروازه ی روز-
مث شب گود و بزرگی
مث شب.

تازه روزم که بیاد
تو تمیزی
مث شبنم
مث صبح.
تو مث مخمل ابری
مث بوی علفی
مث اون ململ مه نازکی:
اون ململ مه
که رو عطر علفا ، مثل بلاتکلیفی
هاج و واج مونده مردد
میون موندن و رفتن
میون مرگ و حیات.

مث برفائی تو.
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مث اون قله ی مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی ....



من باهارم تو زمین
من زمین ام تو درخت
من درخت ام تو باهار،
ناز انگشتای بارون تو باغ ام می کنه
میون جنگلا تاق ام می کنه.

:::

احمد شاملو
مهرماه ۱۳۴۱
:::


Wednesday, March 24

:::

9.8.1934
حمعه مثل بقیه به صحرا خواهم رفت،
خوشحال از اینکه کسی مرا نخواهد شناخت.
جمعه شاد خواهم بود، مثل آنها، مثل آنها...
جمعه...
امروز سه شنبه است، سه شنبه ی هفته ای که جمعه نمی شناسد...
هیچگاه جمعه...
هرگز جمعه...
و با این وجود جمعه آنها به صحرا خواهند رفت.
اینگونه زندگی در گذران است،
برای آنکه احساس می کند،
نه کمتر برای آنکه فکر می کند:
آنها همیشه جمعه ها به صحرا می روند،
نه جمعه های ما...
نه جمعه های من...
نه جمعه...
ولی بفیه همیشه جمعه ها به صحرا می روند!

:::
شعر از فرناندو پسوآ
:::
ترجمه از من
:::


Tuesday, March 16

:::

از این سو به آن سو رفتی

آه قلبم
گرفتار
در میان

نان سو
نین سو

:::


Thursday, March 4

:::

مابین ازل و ابد
زمانی است
فراموش شده
که نه گذشته است
نه حال
نه آینده.
بدنبال این گمشده باید گشت
به امید بازگشت ادوار

چونان
که من دنبال تو گشتم
چو پروانه گرد شمع
پیش از آنکه
او شوی،
ولی نه فراموش!

:::



* This page is powered by Blogger. Isn't yours?