<$BlogRSDUrl$>

Monday, August 9

:::

مداد را به کوچه پرت می کنم
پنجره را نمی بندم
به صدای بچه های کوچه معتاد شده ام

چه کسی با این مداد چيزی خواهد نوشت
هرگز نامه ای به او

دستان ظريفش قوطی کبريت را از روی طاقچه بر می داشت
و به کرمی که از بچگی در آن خانه داشت خيره می شد

هنوز است هر سال
سيب سرخی بر درخت

:::


Tuesday, August 3

:::

تلفيق ضمائر(2)

من اگر من نيستم،
پس کيستم، تو؟
تو اگر من نيستی،
پس کيستی، من؟
او اگر او نيست،
پس کیست او، ما؟
من که اینجا هستم.
تو که اینجا هستی.
ما هنوز اینجايئم.
او اگر نيز کنون اینجا بود،
يا که من، يا که تو بود.

:::

:::

وقتی که حس می کنی که بين زمين و آسمان معلقی
"جاده قير گونست
و
راه دراز"
حرف همسايه ست
بهش گوش نده!

:::

* This page is powered by Blogger. Isn't yours?