<$BlogRSDUrl$>

Wednesday, December 29

:::

باغچه خشک شده
چشم
شاخهای کج و معوج را دنبال می کند
بی گل
راه به جائی نمی برد
زبان
دنبال لغت ميگردد
راه به جائی نمی برد
گنجشک
روی بام نشسته
حال پر زدن به حياط ندارد

:::
جواب را درست حدس زديد:
- کاش باران می باريد! -
:::


Monday, December 27

:::

سيرابی به روش پورتو

روزی از روز ها، در مهمانسرائی، دور از زمان و مکان،
مهماندار عشق را چون سيرابی سرد بر سر ميزم آورد.
او را محترمانانه گفتم،
سيرابی را ولی بر حسب عادت گرم می خورم،
سيرابی (آنهم به روش پورتو) را مگر کسی سرد هم می خورد؟

پيامدش اما بد اخلاقی بود.
هیچ کس حقی ندارد، هيچ گاه، حتا در يک مهمانسرا.
من که نخوردم، چيزی ديگر هم سفارش ندادم، صورتحساب را پرداختم،
و در خيابان پياده می رفتم.

کيست که بداند، قصد از اين ماجرا چيست؟
من که نمی دانم، هرچند که به من مربوط است...

( خوب می دانم که: در بچگی همه حياطی بوده،
حياط خانه يا مدرسه يا که حياط همسايه!
خوب بياد دارم که: ما نقش صاحبخانه بازی می کرديم.
و غم من اما تازه ناشی از امروز است.)

همه جیز بر من خوب واضح است،
ولی چونان که عشق سفارش می دهم، چرا
سيرابی سرد به روش پورتو به من می دهند؟
نه، نه، اين غذائی نيست که کسی سرد بخورد،
ولی برای من سرد بر سر ميز آوردند.
اعتراضی نداشتم، ولی واقعا سرد بود،
هیچکس نيست که بتواند آنرا سرد بخورد، ولی آنرا سرد بر سر ميز آوردند.

:::

بدون تاريخ

:::

شعر از فرناندو پسوآ

:::

ترجمه از من

:::


Wednesday, December 15

:::

شب پاورچين پاورچين می رفت. گويا باندازه ی کافی خستگی در کرده بود، صداهای دوردست خفيف بگوش می رسيد، شايد يک مرغ يا پرنده ی رهگذری خواب می ديد، شايد گياه ها می روئيدند - در اين وقت ستاره های رنگ پريده پشت توده های ابر ناپديد می شدند. روی صورتم نفس ملايم صبح را حس می کردم و در همين وقت بانگ خروس از دور بلند شد.
:::
بوف کور
:::
صادق هدايت
:::

Tuesday, December 7

:::

هر چه فکر می کنم
بيشتر متوجه ميشم،
که اون وسط چيزی کم بود.
چی؟
نميدونم.
فقط هنوز که هنوزه کمبودش رو حس می کنم
ميشه که يه روز بففهمم که چی بوده؟
اينو هم نميدونم.

بيا با هم فعلاً بخونيم!
فراموش کنيم!

اصلاً ميدونی چيه؟
الان ديگه می دونم،
که هميشه خيلی چيزان تو زندگی،
که کمن.
يه کم فکر ميکنی که
چيه؛
بعد،
اين توئی،
که بايد از خيرش بگذری.
يه خنده ای می کنی
و ميگی:
ولش بابا!
بذا
ادامه بديم!

بيا فعلاً،
با هم بخونيم!
بخنديم!
بريم؛
با هم
بريم
اونجائی که،
بهش فردا ميگن!

:::


Sunday, December 5

:::

غزلی عتيقه

ببين Daisy، هيچ می دانی چه کار را بايدت کردن،
آنگاه که من ميرم: به دوستان بفهمان،
که دردمندی از فراقم،
حتا اگرت اينچنين نباشد. وان پس بتاز

از لندن به نيو يورک، همانجا که متولدخواهی شد (میگم که...
اصلن هيچ حرفت را باور نمی کنم)،
ملوسک نازنینم را آنجا حکایت کن،
همانی که ساعاتیم فراوان با او بخوشی می گذشت،

- آنچه نميدانی اين که، من مرده ام... -
هرچند، با وجود تمام تعلق خاطری که داشتيم،
بی تفاوتش خواهد بودن. وان پس نيز ببر

خبر مرگم را نزد Cecilly شگفت
که مرا عزتی بیش پيشبينی می کرد...
لعنت خدا بر زندگی و مردم باد!
12.1922

:::
شعر از فرناندو پسوآ
:::
ترجمه از من
:::

Friday, December 3

:::

نفس را در سينه حبس می کنم،
منتظر می شوم تا بميرم.

نه نه!
عمدی در کار نيست!
این خواست بودن است،
که روی روح سنگينی می کند.

اصلن زمانی لازم نبود،
تا بفهمم که جفای تو عمد تو نبود.

می دانی چه کردم؟
وقتی که تو رفتی،
و ديگر نبودی؟
نفس را در سينه حبس کردم،
صبر کردم...
صبر کردم...
آنقدر صبر کردم،
تا بميرم!

نه نه!
رفتنت عمد تو نبود!
جفای تو عمد تو نبود!
مثل من که
اين گونه منتظر مرگم بودم!

نه نه!
عمدی در کار نيست!
این خواست بودن است،
که روی روح سنگينی می کند.

:::


Thursday, December 2

:::

می گويد :
هيچ ميدانی که گوش هم می تواند کر شود؟
:::
نه !
کو گوش شنوا؟

:::

:::

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران

:::
شعر از سعدی
:::


:::

فانوس های دريائی در دوردست ها،
چه ناگاه است بازگشتشان از عمق شب و نيستی،
وه اين روشنی تابناک،
در شب، بر عرشه کشتی، آه، چه پی آمد های مبهمی!
واپسين دردهای وداع
و فسانه ی تفکر...

فانوس های دريائی در دوردست ها...
ترديد زندگی...
و اينک بازگشت روشن تر نور
در اتفاق نگاهی مفقود...

فانوس های دريائی در دوردست ها...
به هيچ دردی نآيد اين زندگی...
به هيچ دردی هم نآيد تفکر به زندگی...
و ايذا به دردی نآيد انديشه ی تفکر به زندگی...

به دوردست ها سفر می کنيم و آن نور بزرگ تابناک مدام کوچکتر ميشود.
فانوس های دريائی در دوردست ها...

30.4.1926
:::
شعر از فرناندو پسوآ
:::
ترجمه از من
:::


* This page is powered by Blogger. Isn't yours?