Wednesday, October 13
:::
اين گوشه اي است از قطعه ی پايانی سروده اي برای شب.
ترجمه ی کامل اين قطعه ی طولانی هنوز اندکی تامل احتياج دارد.
اين قطعه را "فرناندو پسوآ" در غالب "آلوارو د کامپوس" در سال 1914 سروده.
:::
…
دستها را بر زنوان مصلوب گردان، ای همدم، همدمی که ندارمت
و نخواهم داشت،
دستها را بر زنوان مصلوب گردان و در اين سکوت نظاره گر من باش،
در اين ساعت، که قادر نيستم ببينمت که آيا مرا نظاره می کنی،
آرام بر من بنگر و در سکوت از خود سؤال کن،
- ای توئی که مرا ميشناسی - من کيستم...؟
:::
*
اين گوشه اي است از قطعه ی پايانی سروده اي برای شب.
ترجمه ی کامل اين قطعه ی طولانی هنوز اندکی تامل احتياج دارد.
اين قطعه را "فرناندو پسوآ" در غالب "آلوارو د کامپوس" در سال 1914 سروده.
:::
…
دستها را بر زنوان مصلوب گردان، ای همدم، همدمی که ندارمت
و نخواهم داشت،
دستها را بر زنوان مصلوب گردان و در اين سکوت نظاره گر من باش،
در اين ساعت، که قادر نيستم ببينمت که آيا مرا نظاره می کنی،
آرام بر من بنگر و در سکوت از خود سؤال کن،
- ای توئی که مرا ميشناسی - من کيستم...؟
:::